صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

............

..........................................

..............................................................................................................

.........

.................................................

 

 

..........................

..................................................................................................................................

...........

این تمام حرفام بود..آخیش آروم شدم...هیچ وقت فکر نمی کردم به همین سادگی بشه آدم حرفش را بزنه و آروم بشه...

بهتر از این نمی شد...

فکر می کردم امسال که باید عید را تو مدرسه سر کنم بدترین  عید زندگیم باشه ولی خیلی حال داد.... موقع درس فاز درس و موقع تفریح فاز تفریح و خنده.... خدایی فکر می کنم یکی از بهترین عیدای زندگیم و حتی روزهای زندگیم بود .......هم به برنامه ریزی درسیم رسیدم (الحمدالله)و هم به تفریحم ...از اینکه درس خوندم خوشحالم چون میدونم اگه صلاح خدا باشه نتیجه میگیرم ولی از یه چیز میترسم واینکه خدایی نکرده رتبه ام خوب نشه و جلوی فامیل و دوست آشنا به قولی ضایع شم ........چون تو مدرسه همه حساب تهران روم باز کردن  .......بابام هم که بسیار خوش بینانه به همه چیز نگاه میکنه به شریف فکر میکنه ولی همه اینها را باید کنترل کنم چون باعث میشه اون اتفاقی که نباید بیفته بیفته.........شماهم برام دعا کنید که همون چیزی بشه که خودم میخوام...چی خودم چی میخوام :خودم دوست دارم پلیمر قبول شم امیرکبیر....... خیلی دوست دارم ولی نمی دونم این رشته را داره یا نه...دیگه همین الان تازه از مدرسه اومدم با تمام خستگی که داشتم چون دلم تنگیده بود اومدم یه سری بزنم ببخشید اگه غلط غولوط نوشته بودم یا چرت و پرت...