باور نمی کنم ، هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد .
یک کاری خواهد شد .
زیستن مشکل شده است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر میگذرند که احساس می کنم خفه می شوم .
هیچ نمی دانم چرا؟
اما می دانم کس دیگری به درون من پا گذاشته است و اوست که مرا چنان بی طاقت کرده است که احساس می کنم
نمی توانم در خودم بگنجم .
در خود بیارامم .
ازِ ‹ بودن › خویش بزرگتر شده ام و این جامه بر من تنگی می کند.
این کفش تنگ و بیتابی فرار ! عشق آن سفر بزرگ!..
اوه ! چه میکشم.
چه خیال انگیز و جانبخش است ‹ اینجا نبودن ›!
منبع: کویر
سلام آسمونی
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است...
بیا اونورا
راهی که به بهشت می رود نزدیک است...
من به آن راه دور دست می روم! راهی که تنها به خدا می رسد.....
راه بهشت نزدیکه اما راه دور را یعنی راهی که به معبود منتهی میشه برمیگزینید...پس یعنی جاده رسیدن به معبود و بهشت یکی نیست یا من درکم از این جمله درست نبوده؟!!
خوشحال میشم اگه در مورد این جملات توضیح بیشتری بدید یه کم برام مبهمه...
در یک مسیر هستن ولی ایستگاه اول اش بهشته!.. هر کسی می تونه در این دنیا بهشت رو انتخاب کنه! و همون ایستگاه وایسه...
من هنوز نتونستم راهی رو انتخاب کنم!.. یعنی سعی من اینه که اینجور باشم... خدا عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت!! درک من پایین تر از ایناست.. ولی ناامید نمی شم و همه سعی ام درک بیشتر از خدا هستش. امیدوارم درست تونسته باشم منظورم رو برسونم... موفق باشی و سربلند... کمکم هم کنین ممنون می شم
چه تعبیر جالبی...کاش بتونیم اون عارف عاشق باشیم نه اون مشتری بهشت...
با عشق به خدا به همه چیز میشه دست پیدا کرد فقط باید چشمامون را باز کنیم تا ببینیم و دست از سطحی نگریمون برداریم...
ممنون از تفسیرتون...
بپر تو آب و الا هرچی دیر تر بپری شنا کردن سخت تر میشه .آخرش که باس بگدری از گدار.الان بگدر..بپر...بپر..
تعبیر من نبود! از سخنان دکتر شریعتی استفاده کردم.موفق باشید
چه تنگنای سختی است زندگی...
یک انسان یا باید بماند یا برود
و این هر دو اکنون برایم از معنی تهی شده است
و دریغ که راه سومی هم نیست... (دکتر علی شریعتی)
سلام. خستگی روز و بد خوابیای شبا بعضی مواقع باعث میشه منم اینجوری فکر کنم... امیدوارم تنهایی در جمع به وجودت رخنه نکرده باشه شیمیدان عزیز