صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

سری بچرخاندیم و عمری گذشت...

چه مهربان شده دوباره چشمانت،ای نگارمن...  

به سان پرنده ای که به نزد صاحبش بازگشته ،دوباره نرگس چشمانت از آن من شده اند... 

گمت کرده بودم در آن همه شلوغی و ازدحام ... 

و باز هم سفری آغاز شد... 

و باز هم معجزه ای شد برایم و برایت از جانب حضرت دوست... 

چه سخت بود هنگامه ای که بودی اما بودنت را توان دیدن نداشتم که تو خود میدانی چرا؟!!! 

و چه شیرین است اکنون،قصه اعتماد و باور... 

یارا! بیا و نجوا کن در گوش هایم،دوباره آهنگ عشق را،با طنین دلنشین کلامت... 

دلم دوباره پرواز میخواهد...  

پروازی از جنس عشق و وصال... 

  

پ.ن: 

تو این یه سال پستی و بلندی و تلخ و شیرین زیادی را تجربه کردیم...باورت میشه یه سال گذشت...یه سال از وصالمون... و یک ماه دیگه زیر یک سقف خواهیم بود..با هم ...تا ابد...به لطف خدا...

ولادت امام حسن(ع) مبارک...