صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

صدای سکوت

یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید باشد کسی قاب نمی گیرد ،برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت...

انتخاب با خودته...

زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم ، گفتم :
چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدم که به هم می گفتند:


سحر می داند ،سحر
سرهر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم تا کلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پر داوودی بود
چشمشان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سرشاخه هوش
جیبشان را پرعادت کردیم
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم


 
پ.ن1 اینکه ما بشینیم و توقع داشته باشیم همه چیز خودش درست بشه عین حماقته نه مصداق ایمان به خدا... اگر بی انگیزه شدیم و پویای خودمون را از دست دادیم حتما حداقل یه جای این ایمانه می لنگه... تو تک تک ثانیه های زندگیمون معجزه رخ میده اما مهم اینه که درکشون کنیم...
  
پ.ن2: پرسیدم این همه حرف از معجزه...معجزه...کو معجزه؟!!! ندا رسید از آسمان: یافت کن در این جهان چیزی به غیر از معجزه...   
پ.ن3: برگ درختان سبز در نظر هوشیار             هر ورقش دفتری است معرفت کردگار 
نظرات 1 + ارسال نظر
بی نشون سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ

شده برامون عادت منتظر معجزه نشستن
یا منتظر دلیل برای از نو شروع کردن
ولی باید خودمون دلیل باشیم و خودمون معجزه بیافرینیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد